پیری در کشتی نشست.
زادش برسید.
خشک نانه ای مانده بود؛
فرا دهان برد،
دندانش برو کار نکرد.
به دست بشکست
به دریا انداخت.
موج درآمد،
دریا گفت: تو که ای؟
گفت: خشک نانه.
گفت: اگر سر و کارت با ما خواهد بود، ترنانه ای گردی.
اسرارالتوحید
فی مقامات الشیخ ابی سعید
زادش برسید.
خشک نانه ای مانده بود؛
فرا دهان برد،
دندانش برو کار نکرد.
به دست بشکست
به دریا انداخت.
موج درآمد،
دریا گفت: تو که ای؟
گفت: خشک نانه.
گفت: اگر سر و کارت با ما خواهد بود، ترنانه ای گردی.
اسرارالتوحید
فی مقامات الشیخ ابی سعید
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۲ ساعت توسط
|