“من مردی ام این چنین
پیشه ی من طنبور زدن است
چون جوان بودم به نزدیک خلق قبولی عظیم داشتم 
و هر کجا دو تن بنشستی من سیم ایشان بودمی
و بسیاری شاگردان دارم
و اکنون چون پیر شدم حال من چنان شد که هیچ کس مرا نخواندی
تا اکنون که نان تنگ شد 
و من هیچ شغلی دیگر ندانم
زن و فرزندانم گفتند که ما تو را نمی توانیم داشت
ما را به در کردند
راه فرا هیچ جای ندانستم
بدین گورستان آمدم و مناجات کردم که: خداوندا هیچ پیشه ای ندانم
و جوانی و دست زخم ندارم
همه خلقم رد کردند
اکنون من و تو و تو و من
امشب تو را مطربی خواهم کرد تا نانم دهی..."

اسرار التوحید محمد بن منور