بوفالوهه بچه هه را که پس انداخت لیسش زد پوزش زد که پاشه راه بره بچه هه پا شد افتاد پا شد افتاد چند قدمی رفت افتاد باز ننه هه پوزش زد پاشوندش هنوز جفت از ننه هه آویزون بود بچه هه تاتی تاتی یکی دو قدم رفت ننه هه دنبالش جفته مث بیدق سرخی زیر دمب خونابه ازش می چکید ناگهان یهو دست برقضا یه جفت شیر نر از پشت بوته ها پریدن آویختن از دمب و گلوی بوفالوهه بچه هه همین جور تاتی تاتی در رفتن بود برگشت مادره را دید دو تا نره غول خفتش کرده اند ننه هه ماغ می کشه فش فش نفس نفس می زنه فرق شیر و شیر را نمی دونست مک به پستان مادره نزده بود که اون طور حیران سرگردان نگاه نگاه شان می کرد یهو ناگهان دست برقضا شیر نر سومی از گرد راه نرسیده دست به نقد نشست به پاره کردن خوردن بچه هه ننه هه هنوز به خاک نیفتاده بود تنها دو تا زار کوتاه تونست بزنه با دو قدمی که شلان شلان رفته بود بچه... همین جاست که شاعر می گوید شاشیدم به این برادری!
+ نوشته شده در پنجشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۵ ساعت توسط
|